سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این مطلب مطلب 272 ام است.

اگر یکی از 2 های 272  را جدا کنی در حالی که یک 27 هم جدا شود یک 2 داری و یک 27.

27 و 2 را که کنار هم بگذاری می شود 27/2 یعنی بیست و هفتمین روز دومین ماه سال...

یعنی می شود.....

مطلب 272 ام در حالی نوشته می شود که من با خودم فکر می کنم چرا گاهی اوقات مسائل ثقیل تر از املای کلمه ی ثقیل می شوند!

در حالی نوشته می شود که من بعد از نوشتن هر کلمه به املای صحیحش شک می کنم... وسواس گرفته ام...

داشتم ثقیل را می گفتم. مطلب 272 ام در روزی نوشته می شود که من احساس کردم فاصله ی کلاس تا دفتر یک کمی طولانی است. رفته بودم گچ بیاورم و بقیه هم سر کلاس بودند و من بعد از مدت ها کمی با خودم تنها شده بودم. وقتی به دفتر رسیدم و دیدم ناظممان در و پنجره را بسته و رفته و دست من به گچ های پشت شیشه نمی رسد. سرم را چسباندم به شیشه ی دفتر و وقتی داشتم می رفتم یک لک را دیدم که در اثر چسبانده شدن پیشانی ام به شیشه ایجاد شده بود...

و همان زمان در حین طی کردن فاصله کلاس تا دفتر به این فکر می کردم مسائل این قدر ثقیل شده اند که از قوه تخیل من فراتر رفته است...! یا شاید قوه تخیل من ترجیح می دهد بیشتر به شمع و گل و پروانه فکر کند...

این مطلب 272 ام است...

در حالی که ...........

من 15 سال و 1 ماه و 24 روزه ام...........

 

پ.ن: دکتر نمی شوم. ترجیح می دم اطلاعات پزشکی ام در حد خوردن قرص سرماخوردگی بماند!

پ.ن: احساس می کنم از همین امروز صبح که همسرویسی ام را سرکار گذاشتم اسمم درست عین اسم خواهرم است با یک حرف جا به جا تر خیلی خیلی بزرگ تر شده ام...


+ تاریخ دوشنبه 90/4/20ساعت 5:43 عصر نویسنده polly | نظر